دریای دل
11 بهمن 1394 توسط دریای دل
قلبم تاپ و توپ می زد نفسم در نمی آمد انگار که چیز خیلی ترسناکی دیده باشم گاهی به حدی
متنفر میشوم که می خواهم داد بکشم و های های گریه کنم . دلم میگیرد و تنگ می شود تا جایی که
همه درون دلم خفه می شوند و چون تنگ است و جایی نیست همه بیرون می پرند
دریای دلم موج های بلند می فرستد همه ی کشتی ها حتی آن بزرگ تر ها را هم غرق میکند
آب به حدی درون دلم جمع می شود که بالا می رود بالاتر بالاتر
تا اینکه از چشمانم بیرون می زند همه جا را خیس می کند. الان دلم تنگ است همه ی آدم ها
بیرون رفتند تنها ماندم تنهای تنها….